جدول جو
جدول جو

معنی آب بازی - جستجوی لغت در جدول جو

آب بازی
شناگری، پاشیدن آب به یکدیگر برای تفریح
تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
فرهنگ فارسی عمید
آب بازی
شناگری، سباحت
لغت نامه دهخدا
آب بازی
عمل آب باز شناگری، غواصی
تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
فرهنگ لغت هوشیار
آب بازی
شناگری، غواصی
تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
فرهنگ فارسی معین
آب بازی
غوص، آب ورزی، سباحت، شناگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم بازی
تصویر هم بازی
کسی که با دیگری بازی می کند، دو نفر که با یکدیگر بازی کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بازان
تصویر آب بازان
تیره ای از پستانداران دریایی مانند بالن، دلفین و کاشالوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بندی
تصویر آب بندی
روان شدن قطعات تحت سایش در خودروها یا موتورسیکلت های نو، محل تهیۀ بستنی، ماست، پنیر، خامه و مانند آن، لبنیاتی، گرفتن یا جوش دادن درزهای وسایل یا ظروف فلزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاب بازی
تصویر قاب بازی
نوعی بازی و قمار که با قاب یا بجول گوسفند انجام می شود، بجول بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب بازی
تصویر شب بازی
نوعی بازی و نمایش که عروسک ها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی به وسیلۀ رشته یا مفتول به حرکت درمی آورند، خیمه شب بازی
کنایه از مکر، حیله، نیرنگ
شعبده بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بینی
تصویر آب بینی
آب غلیظ که از بینی می آید، خل، خیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگر، غواص
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
شناگر، سباح
لغت نامه دهخدا
قمار با آس
لغت نامه دهخدا
(شَ)
بازی کردن در شب، نمایش (تئاتر) است. در قسمی از شب بازی، لعبت ها نشان می دادند برای بازی تئاتر و از قدیم در فارسی دو لفظ بوده است اول شب بازی و دیگر شبیه درآوردن که دوم مخصوص تعزیه بود (و ممکن بود برای بازی تئاتر یکی از دو لفظ مذکور گرفته شود). (از فرهنگ نظام). شب بازی دو نوع است یکی آنکه در شب به صور مختلفه و به هیأتها برآیند و امردان را به شکل زنان متشکل سازند و دوم آنکه خیمه را برپاکرده اشکالی منقوشه بر صفحۀ چرم و کاغذ در نظر جلوه دهند، غایتش اینکه قسم اول گاهی روزانه هم این عمل کنند و قسم ثانی مخصوص شب است. (از آنندراج). نیرنگ و بازی در شب. (ناظم الاطباء). رجوع شود به شب باز.
- شب بازی کردن، در شب نمایش دادن:
شیخ شهرم که کند منع ز لعبت بازی
گر بدستش فتد آن زلف کند شب بازی.
مخلص کاشی.
روز روشن وقت صورت بازی آئینه است
هست عیبی در هنر آن را که شب بازی کند.
سلیم.
و رجوع به شب باز شود، کنایه از مکر و فریب است. (آنندراج) :
چنان بود شب بازی روزگار
که شب را دگرگون شد آموزگار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دوائی است که زنان با آن رنگ موی گیسوان بگردانند، به رنگ خرمائی روشن
فرهنگ لغت هوشیار
بستن معبر آب، شغل و عمل آب بند، ریختن آب در سماور و آب پاش و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب بازی
تصویر تاب بازی
بازی و تفریح کردن باتاب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع آب باز، تیره ای از پستانداران بحری که عده کمی از آنها در رودخانه های نواحی حاره میزیند قطاس قاطوس قیطس حوت الحیض شناگران. این تیره شامل: بال ها و غیره میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب باریک
تصویر آب باریک
آب کم، در آمد اندک دخل کم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خل بازی
تصویر خل بازی
عمل ناشی از بی عقلی
فرهنگ لغت هوشیار
پاشیدن آب با آب پاش و مانند آن بر زمین و باغچه و جز آن. عمل آب پاشیدن بر گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بینی
تصویر آب بینی
آبی غلیظ که از بینی سرازیر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزب بازی
تصویر حزب بازی
ایجاد و تشکیل حزب بمنظور استفاده های مادی: (او درین حزب بازیها وارد نیست)
فرهنگ لغت هوشیار
بازی با آتش، افروختن آلات و ادواتی که با باروت بصورگوناگون ساخته میشود در جشنها و مجالس شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم بازی
تصویر دم بازی
تملق و چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب ورزی
تصویر آب ورزی
کار آب ورز عمل و شغل آب ورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بز بازی
تصویر بز بازی
عمل و شغل بزباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگری، سباحت، غواص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آس بازی
تصویر آس بازی
قمار با آس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش بازی
تصویر آتش بازی
بازی کردن با آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگر، غواص
فرهنگ فارسی معین
آب ورز، سباح، شناگر، شناور، غواص
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن شب بازی به خواب، دلیل بر لهو و لعب بود و محال ودروغ اگر بیند شب بازی کرد، دلیل که به باطل فریفته شود. اگر بیند شب بازی کرد با بربط و نای، دلیل غم و اندیشه بود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
توپ بازی، ربودن نگهانی جسمی از دست فردی دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی